برای راهنماهای مرجع و محتوایی که بررسیهای معتبری ارائه میدهند، گوگل پیشنهاد میکند اطلاعات را برای حفظ دقت و مرتبط بودن بهروزرسانی کنید. بااینحال، برای اهداف بایگانی، بهروزرسانیهای عمده ممکن است ایجاد یک بخش جدید را بهجای ویرایش نسخه اصلی تضمین کنند.
ساسمن توضیح میدهد: «من هنوز میخواهم قطعه اصلی محتوا را همانطور که بوده است، حفظ کنم، درصورتیکه نیاز به بررسی یا ارجاع به آن داشته باشیم و تغییر آن یا احیای آن به یک چیز جدید تقریبا ارزش انتشار مجدد بهعنوان یک پست وبلاگ جدید را خواهد داشت؛ اگر ما اینهمه چیزهای اضافی برای گفتن در مورد آن داشتیم.»
گوگل توصیه میکند در مواردی که اطلاعات قدیمی مضر هستند، صفحات را حذف کنید.
ساسمن میگوید به این نتیجه رسید که هنگام تصمیمگیری در مورد اینکه با یک راهنما شامل دادههای ساختاریافته (Structured Data) منسوخ چه کند، به این نتیجه رسید:
«فکر میکنم چیزی که ما اخیرا حذف کردیم، صفحه مستندات «نحوه ساختاردهی دادهها» بود که فکر میکردم باید فقط از شر آن خلاص شویم. تقریبا احساس میشد که این کار باعث سردرگمی بیشتر میشود که آن را برای مدتی رها کنیم و در واقع منفی خواهد بود اگر مردم هنوز در حال اضافه کردن دادههای ساختاریافته هستند، با این دید که قرار است چیزی بهدست آورند. بنابراین کاری که در نهایت انجام دادیم این بود که صفحه را حذف کنیم و به ChangeLog هدایت کنیم تا اگر مردم روی «نحوه ساختاردهی دادهها» کلیک کردند، اگر پیوندی در جایی وجود داشت، هنوز میتوانستند بفهمند که چه اتفاقی برای آن ویژگی افتاده است.
برای بهروز نگه داشتن محتوای خود، گوگل توصیه میکند که یک سیستم برای حسابرسی محتوای قدیمی و علامتگذاری آن برای بررسی پیادهسازی کنید.
ساسمن میگوید که او هشدارهای خودکاری را برای صفحاتی که در دورههای تعیینشده بررسی نشدهاند، تنظیم میکند: «اوه، بنابراین ما یک ربات کوچک داریم که میآید و به ما یادآوری میکند، «هی، شما باید بیایید و این صفحه مستندات را بررسی کنید. مدت زمان گذشته است. لطفا بیایید و دوباره به آن نگاه کنید تا مطمئن شوید که همه پیوندهای شما هنوز بهروز هستند، که هنوز تازه است.»
نکات گوگل برای مقابله با فروسدگی محتوا حول درک متن مطالب قدیمی میچرخد. شما میخواهید از برخورد بازدیدکنندگان با صفحات منسوخ بدون شفافیت جلوگیری کنید.
روشهای اضافی توصیهشده توسط گوگل عبارتند از:
کتاب «بیست ساعت اول» درباره یادگیری سریع مهارتهای جدید است. این خلاصه کتاب به شما کمک میکند تا این تصور که برای گسترش افقهای خود خیلی دیر شده است، کنار بگذارید. چه بخواهید بر یک زبان خارجی مسلط شوید یا یاد بگیرید چگونه یک هلیکوپتر را به پرواز درآورید، در ادامه ده گام ساده برای شروع آورده شده است.
در طول زندگی، احتمالا علایق زیادی داشتهاید و شاید پشیمان باشید که برخی از آنها را دنبال نکردهاید. شاید آرزو میکردید ده سال پیش وقتی زمان بیشتری داشتید، شروع به یادگیری ویولن میکردید، یا خود را بهخاطر از دست دادن فرصت یادگیری یک زبان خارجی در سنین پایینتر سرزنش میکنید.
اگر بهجای پشیمانی از فرصتهای ازدسترفته، امروز بهسادگی شروع به کار برای رسیدن به اهداف خود کنید، چه؟ اینجاست که تکنیک نویسنده وارد عمل میشود.
در این خلاصه کتاب یاد خواهید گرفت که چگونه تنها در ۲۰ ساعت میتوانید بر اصول اولیه مهارت موردنظر تسلط پیدا کنید. از برنامهریزی زمان تمرین گرفته تا بهدست آوردن تمام ابزارهایی که برای موفقیت نیاز دارید، یاد خواهید گرفت که چگونه یک پایه محکم برای کسب هر مهارتی ایجاد کنید.
در این خلاصه کتاب متوجه خواهید شد
گلن استرن، میلیاردر 60 ساله که در جوانی با بدبختی زندگی کرده و حالا بعد از سالها تلاش در بازار خدمات مالی پولدار شده، با دوستان سرمایهگذار و میلیاردرش شرطبندی کرده که اگر باز هم از صفر شروع کند، فقط با صد دلار پول در جیب، یک وانتبار و یک گوشی موبایل، در یک نقطه دورافتاده اما آیندهدار در آمریکا میتواند تنها با تلاش و عرق ریختن و بدون برخورداری از هیچ یک از ارتباطات فعلی، شمارهتلفنها، منابع مالی و حتی نام واقعیاش، صد دلار را به یک میلیون دلار (و نه حتی یک پنی کمتر) تبدیل کند.
آیا او موفق میشود؟ اگر این شرط را ببازد، باید یک میلیون دلار از سرمایه شخصیاش را نقدا به استارتاپی که قرار است برپا کند، ببخشد. اگر شما جای او بودید، آیا میتوانستید بدون کلک و تنها از راه کار شرافتمندانه و ایدههای استارتاپی و خلاقانه برای راهاندازی کسبوکار، صد دلار را به یک میلیون برسانید؟ با خودتان شرط ببندید، یک کاغذ و قلم برای یادداشت بردارید، سپس پای این سریال دیدنی و هیجانانگیز بنشینید.
جت شخصی گلن استرن او را در شهر ساحلی ایری (Erie) در ایالت پنسیلوانیا پیاده میکند. این اولینبار است که پا به این شهر میگذارد و غریبه است. اینجا شهری کوچک در منطقه موسوم به «نوار زنگزده» آمریکا و نزدیک شهر دیترویت است که زمانی قطب صنعت اتومبیلسازی این کشور بود و حالا متروکه و دچار بحران اقتصادی شده است. انصافا راهاندازی یک استارتاپ در چنین جایی کاری ترسناک است و نام شهر (که از قضا شبیه کلمه Eerie به معنی «ترسناک» در زبان انگلیسی است) را تداعی میکند.
او پس از پیاده شدن از هواپیما با یک لباس ساده، یک کوله، صد دلار در جیب و یک گوشی موبایل سوار یک وانت آبی کهنه میشود. بیرون هوا سرد است و بعضی شبها برف میبارد. او حالا بیخانمان است و اولین دغدغه او زنده ماندن، رفع گرسنگی و بیمار نشدن است. درعینحال باید برای بنزین زدن هم پول کنار بگذارد.
در طول سریال، یک تیم فیلمبرداری او را همراهی میکند و برای اینکه شکبرانگیز نباشد، اینطور برای مردم توضیح میدهد که او مرد بیپولی به نام گلن براینت است که رویای کارآفرین شدن در سر دارد. این تیم فیلمبرداری هم مشغول تهیه یک فیلم مستند از داستان زندگی او هستند.
سریال به شما نمیگوید که گلن استرن در طول فصل اول علاوه بر همه چالشهای سنگین راهاندازی بیزینس، با یک چالش عجیب شخصی هم روبرو میشود. این را در اولین اپیزود فصل دو خواهید فهمید. بااینوجود، او میخواهد در این مسیر 90 روزه، فروتنی پیشه کند، با کارگران دمخور شود و اگر موفق شد، به کارآفرینان نوپا در شهر ایری کمک کند تا زندگی و شهر خود را بسازند. شیوه و فلسفه مدیریتی او در این مسیر «مدل رهبر خدمتگزار» در کسبوکار است.
گلن استرن دیدگاه خود در کسبوکار را چنین توضیح میدهد: «باتکیهبر استعداد، سختکوشی، بصیرت و حداکثر تابآوری و ریسک کردن، میتواند رویای شما را متبلور کند. وقتی روی تلاش خودمان شرطبندی میکنیم و با یکدیگر همکاری میکنیم، میتوانیم رویایمان را تحقق ببخشیم.»
سراسر داستان، گلن استرن برای ما بینندهها توضیح میدهد که میخواهد چهکار کند و قدم بعدی چیست. داستان در هشت اپیزود فصل اول بعلاوه اولین اپیزود فصل دوم کامل میشود و مملو از توصیههای ژرف، چالشهای مالی، اندرزهای مدیریتی و تحلیلهای کارآفرینانه است.
اولین نکته تامل برانگیزی که گلن خطاب به دوربین میگوید این است: «نخستین دغدغه، تامین معیشت و سرپناه است. کسی که دغدغه تامین نیازهای اولیه زندگی را دارد، آنقدر دلواپس و نگران است که نمیتواند درست فکر کند، چه برسد به اینکه کارآفرین شود.» یک هفته اول او در میان بیغولهها، آهنقراضهها و کارخانههای متروکه اطراف شهر، دربهدر به دنبال آلات قراضه یا چند قطعه لاستیک مستعمل است که بتواند به خریداران اقلام دستدوم بفروشد تا پولی برای غذا خوردن و اقامت در مسافرخانه تامین کند. اینکه او چطور و با کدام ایده میخواهد از چنین وضعیتی به موقعیت کارآفرینانه صعود کند، معمایی است که باید ببینید چطور حل میشود.
اپیزود اول فصل دوم در واقع تحلیل مدیریتی خود گلن استرن از آن چیزی است که در فصل اول اتفاق افتاده است. او چهار نکته مهم را در این ماجرا برجسته میکند. حین تماشای سریال سعی کنید به این چهار نکته دقت کنید:
درحالیکه این گفته جذاب به نظر میرسد، اما به این سادگی نیست. بهراحتی میتوان به نتیجهگیریهای سریع رسید و در روایتهای کلیکبیت (Clickbait) غرق شد، اما تحقیقات در مورد دامنه توجه انسان چندان واضح نیست.
در واقع، به نظر میرسد برخی از مطالعات علمی کاملا در جهت مخالف اشاره میکنند. انسانها ظرفیت عظیمی برای توجه دارند.
مسئله اصلی کمبود توجه نیست؛ بلکه انبوهی از حواسپرتیها است که برای جلب تمرکز ما رقابت میکنند. توجه مصرفکننده مدرن کاهش نیافته، بلکه فقط بهصورت نازکتری پخش شده است.
محبوبیت روز افزون پلتفرمهایی مانند TikTok، اینستاگرام و YouTube Shorts ممکن است این تصور را ایجاد کند که دامنه توجه ما در حال کاهش است. اما مسئله واقعی این است که ما به طور فزایندهای مجبوریم در دریایی از محتوای سریع، کوتاه و بیپایان که بهصورت الگوریتمی برای جلب علاقه ما طراحی شده است، حرکت کنیم.
در این محیط، چالش برای برندها و بازاریابان صرفا جلبتوجه نیست، بلکه حفظ آن است و استفاده از روایتهایی که بهعنوان پادزهری برای حواسپرتی، بالاتر از هیاهو قرار میگیرند.
]]>